جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
Next article
آشنایی با نامزدهای انتخابات ۹۶/ «دکتر جهانگیری»؛ معاون اولی در قامت رقیب انتخاباتی برای پوشش روحانی
Previous article
کارشناس مشاوره و هدایت تحصیلی: بیشترین ناکامی دانش آموزان به خاطر انتخاب رشته از روی ناآگاهی است
به گزارش اریسمان نیوز به نقل از آوای نطنز پاییز سال ۱۳۴۱ در روستایی که شمیم درختان و گل ها با عطر مردمان آن درهم آمیخته بود و صدای جویبارهای روان و نوای پرندگان در صدای گریه و خنده کودکان آن گم می شد آخرین فرزند خانواده رشیدی در روستای جزن نطنز چشم به جهان گشود.
پدر خانواده کشاورزی کوشا بود، صبح ها تا ظهر سرِ کشت و کار فعال بود و بعد از صرف ناهار، عصر را نیز به مانند صبح سپری می کرد.
این ایام مادر حال خوشی ندارد چرا که چند وقتی هست که یکی از دوقلو هایی که باردار بود را از دست داده بود و خواهر و برادرها نیز منتظر بودند تا روی زیبای برادر را ببینند.
نوزاد به دنیا آمده که به گفته خواهر چشم و چراغ خانه بود را به خاطر خوابی که مادر دیده بود «حسین» نام نهادند، وی یک سال و نیم بیشتر نداشت که پدر را از دست داد و مادر به تنهایی سایه سار پنج فرزندش شد.
حسین پسری کوشا و اهل کار بود و کشاورزی را دوست داشت و به گفته خواهرش از همان کودکی یار مظلومان و دشمن ظالمان بود، خوش برخوردی و اعتقاد راسخ به مسائل اسلامی از دیگر شاخص های اخلاقی وی بود.
اوایل جنگ بود که مقطع متوسطه را تمام کرد و به جبهه فراخوانده شد، طرح این موضوع با مادر که همه زندگی اش را بر سر تربیت و بزرگ کردن او گذاشته بود دغدغه بزرگی برای حسین بود و او که همه دارایی مادر بود حالا باید راهی جبهه های حق علیه باطل می شد.
به هر حال یک روز هنگام کار در مزارع کشاورزی و در موقعیتی مناسب، موضوع را به مادر گفت و چون مخالفت مادر را دید حضرت فاطمه (س) را میانجی کرد و اینجا بود که مادر چاره ای جز تسلیم شدن نداشت و تنها سخنی که بر زبان راند این بود که مگر حسین علیه السلام فرزند فاطمه سلام الله علیها نبود و فرزند من عزیزتر از فرزند فاطمه (س) نیست.
سرانجام لحظه آن آخرین دیدار فرا می رسد، مادر وی را تا لبِ راه همراهی اش کرد، او رفت و مادر با قدم های آرام و چشمان خیس از اشک و دلی لرزان در حالی که زیر لب برای همه سربازان دعا می کرد، باز می گشت.
حسین راهی جبهه جنگ می شود و در حین خدمت بود که برادرش خبر پذیرفته شدن در دانشگاه را به حسین داد و خواست که برای ادامه تحصیلات برگردد، اما حسین درگیر جبهه مقاومت و عاشق شهادت شده بود و مجاهدت در راه خدا را به تحصیل در دانشگاه ترجیح داد.
خواهر شهید می گوید: همرزمان شهید در جبهه او را حسین مظلوم می خواندند و اگر وی را به این لقب صدا نمی زدند، جوابی نمی داد.
روزی فردی به او می گوید یکی از رزمندگان می تواند شما را به پشت جبهه برگرداند و آنجا نگه دارد ولی حسین در جواب می گوید به همان رزمنده بگویید اگر قرار است کسی در پشت جبهه ها بماند اولویت با رزمندگان متاهل است نه رزمندگان مجرد.
خواهر نقل می کند: یکی از همرزمان حسین که بعد از شهادت وسایل و لوازم او را آورده بود می گفت زمانی که حسین به شدت مجروح شده بود و بدن وی را در آغوش گرفته بودم تنها دوبار گفت مادرم، مادرم و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید.
خانم رشیدی جزنی از آخرین دیدارش با برادر خاطره ای دارد که آن را اینگونه نقل می کند: اوایل زمستان ۶۲ ساعت حوالی ۹ صبح بود که زنگ خانه ام به صدا در آمد، در را که باز کردم برادرم حسین با لباس سربازی و یک کیف کوچک جلوی درب ایستاده بود، بسیار خوشحال شدم پس از ورود به خانه و بازی با فرزندم ساکش را باز کرد و کوبلنی را از آن در آورد که شمایل حضرت علی (ع) بر آن نقش بسته بود و آن را به من نشان داد و سوزنی را نخ کرد و مشغول دوختن شد.
کوبلن حاشیه ای ساده و دست نخورده ای داشت و می گفت می خواهد بعد از اتمام کوبلن نام و نشان و تاریخ جبهه را برآن بدوزد تا به یادگار بماند گویی می خواست اینگونه عشق خود به امام علی (ع) و فرزندانش را به همه نشان بدهد و بگوید که به آنان می پیوندد.
او همان روز رفت و با هر قدم نگاه مرا هم با خود برد، این آخرین باری بود که او زنگ در خانه مرا به صدا در آورد و دیگر هیچگاه چهره او را ندیدم و صدایش را نشنیدم، حسین رفت اما کوبلن ناتمام به همراه دیگر وسایل او از جبهه بازگشت در حالی که از سه جا با گلوله سوراخ شده بود و به گفته همرزمانش یکی از گلوله ها عامل شهادت وی بوده است.
شهید حسین رشیدی جزنی در اسفند سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون و بر اثر اصابت گلوله بر سر به شهادت رسید و روزی که قصد داشتند تا پیکر او را به خانه پدری در روستای جزن بیاورند، از شدت ازدحام جمعیت مجبور می شوند تا پیکر مطهر را به سپاه نطنز بازگردانند تا قدری از ازدحام کاسته شود.
شنیدن خبر شهادت نور چشم برای مادر سخت بود، تا جایی که چون شنید از شدت ضربه هایی که ناخواسته بر سر و صورت زد بود پرده چشمش پاره شد و نور چشمانش رفت و داغ خاطرات فرزند را تا همیشه بر چشم و جگر نگاه داشت و خدای خود را شکر کرد.
پیکر شهید حسین جزنی میهمان گلزار شهدای نطنز است.
*گزارش از آیدا رضوانی
۱۳۹۸/۰۵/۰۲
۱۳۹۸/۰۴/۳۱
۱۳۹۸/۰۴/۲۳
۱۳۹۸/۰۳/۲۱
مدیر مسئول :
میثم جعفری
09132624539
پشتیبانی فنی :
محسن صباحی
09139627106
ایمیل سایت :
فاکس :
03154312370