چهارشنبه , ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
Next article
Previous article
جعفری: برگزاری با شکوه راهپیمایی روز قدس ادای دین ملت قهرمان ایران به انقلاب اسلامی و جهان اسلام است
شهادت مظلومانه امیر عالم هستی، شفیع شیعیان و مولای متقیان حضرت علی (ع) بر همه دلدادگان کوی ولایت تسلیت باد.
– گذری بر شب قدر
به نام خداوند بخشنده و مهربان: به یقین ما آن ( قرآن) را در شب قدر نازل کردیم! و تو چه مىدانى شب قدر چیست؟. شب قدر بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و «روح» در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدیر) هر کارى نازل مىشوند. شبى است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده! (سوره قدر).
آیات الهی به تدریج نازل شده است. نزله به معنای نزول تدریجی است (درباره نزول قرآن هم جمله انزلنل بکار رفته است. نظیر آیه، انا انزلناه فی لیله القدر و هم جمله نزله و این به خاطر آنست که قرآن دو نزول دارد، یک بار دفعه بر قلب پیامبر اکرم (ص) و در شب قدر نازل شده است و یک بار به تدریجی در مدت بیست و سه سال.
شب قدر شب نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح و دوری از دوزخ است. شب قدر که در اهمیت، بیش از هزار ماه است. این بیان اهمیت است، نه برتری عددی.
* منبع: تفسیر نمونه
تهیه و تنظیم: علیرضا صدیقی
– در فراق مولای عدالت
شناسنامه:
نام: علی
لقب معروف: امیرالمؤمنین
کنیه: ابوالحسن
نام پدر: ابوطالب
نام مادر: فاطمه بنت اسد
تاریخ ولادت: ۱۳ رجب
مدت عمر: ۶۳ سال
مدت امامت: ۳۰ سال.
تاریخ شهادت: ۲۱ رمضان
قاتل: ابن ملجم مرادی که لعنت خدا بر ملعونش و خاندانش باد.
محل دفن: نجف اشرف. (۱)
جریان شهادت حضرت علی(سلام الله علیه):
پس از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابوموسى اشعرى براى حکمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج که حضرت على(علیهالسلام) را تکفیر کرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهى، سه نفر از والیان و سران حکومتى را ترور نمایند.
یکى عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود که ترور امیرالمؤمنین، امام على(علیهالسلام) را در کوفه؛ و دیگرى بَرک بن عبدالله که او ترور معاویه را در شام؛ و سومین نفر عمر بن بکر، که ترور عمرو بن عاص را در مدینه به عهده گرفت .
و بعد از آن که هر سه منافق، هم قسم شدند که یا کشته شوند یا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر کدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.
و عبدالرّحمن پس از آن وارد کوفه شد، روزى در یکى از کوچههاى کوفه، زنى را به نام قُطّام که پدرش در جنگ نهروان کشته شده بود ملاقات کرد.
و چون قطّام، زنى بسیار زیباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نیز از قبل مذاکراتى با او براى خواستگارى کرده بود، پس شیفته جمال او گردید و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پیشنهاد ازدواج به قطّام داد.
قطّام در پاسخ گفت: در صورتى با پیشنهاد تو موافقت مىکنم که سه هزار درهم و یک غلام مهریهام قرار دهى، مشروط بر آن که علىّ ابن ابى طالب را نیز به قتل برسانى .
عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت: دو شرط اوّل را مىپذیرم؛ لیکن مرا از قتل علىّ معاف دار.
قطّام گفت: خیر، چون شرط سوّم از همه مهمتر است؛ و اگر مىخواهى به کام و عشق خود برسى، بایستى حتما انجام پذیرد.
عبدالرّحمن وقتى چنین شنید، گفت: من به کوفه نیامدهام، مگر به همین منظور. (۲)
پس از آن، قطّام هر ساعت خود را به شکلى آرایش و زینت مىکرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوهگرى مىپرداخت تا آن که او را بیش از پیش دلباخته خود نماید.
و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعلهور گشته و فزونى یافت؛ و نیز زمان موعود با همپیمانانش فرا رسید، آن ملعون شمشیرى مسموم همراه خود برداشت؛ و سحرگاه به مسجد کوفه وارد گشت .
و هنگامى که نماز صبح به امامت حضرت على(علیهالسلام) شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ایستاد؛ و هنگامى که سر از سجده برمىداشت ناگهان عبدالرّحمن فریادى کشید و با شمشیر بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گریخت.
در همین لحظه امام اظهار داشت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ»؛ قسم به پروردگار کعبه، رستگار و سعادتمند شدم.(۳)
بعد از آن، حضرت را با فرق شکافته و بدن خونین به منزل آوردند؛ و پزشکان بسیارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، یکى از آنان پزشکى بود به نام اثیر بن عمرو سکونى، که بر بالین حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گردید.
اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتى نگران چشم به پزشک دوخته که چه مىگوید؛ و نتیجه چه خواهد شد.
پس از آن که پزشک نگاهى به جراحت آن حضرت کرد، گفت: گوسفندى را ذبح نمایید و سفیدى جگر ریه آن را تا سرد نشده، سریع بیاورید.
وقتى آن را آوردند، پزشک رگ میان سفیدى را بیرون آورد و میان شکاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظهاى درنگ نمود، در حالتى که تمامى افراد در انتظار نتیجه، لحظه شمارى مىکردند.
سپس شکاف سر را باز کرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن، خطاب به حضرت کرد و عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین! اگر وصیّتى دارى بفرما، چون متاسفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت کرده؛ و راهى براى معالجه آن نیست.(۴)
لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى(علیهالسلام) فرمود: پسرم! اگر من خوب شدم، خودم آنچه را که صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مىدهم .
و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعى کنید به او سخت نگیرید و در قصاص تجاوز نکنید، چون او یک ضربت شمشیر زده است شما هم حق ندارید بیش از یک ضربت به او بزنید. (۵)
پینوشتها:
۱- راهنمای تاریخ انبیاء، مؤلف: احمد امیری پور، ۱۳۸۶٫
۲- داستان بسیار مفصّل است ، مشروح آن را از کتب مربوطه بهره مند شوید.
۳- اعیان الشّیعه، ج ۱، ص ۵۳۱٫
۴- حضرت چند نوع وصیّت نمود که هر یک در جهتهاى مختلف بسیار مهم مىباشد، علاقهمندان مىتوانند به کُتب مربوطه مراجعه نمایند.
۵- اعیان الشّیعه، ج ۱، ص ۵۳۲٫
________________________
تهیه و تنظیم: علیرضا صدیقی
۱۳۹۸/۰۵/۱۴
۱۳۹۸/۰۵/۰۲
۱۳۹۸/۰۴/۳۱
۱۳۹۸/۰۴/۲۵
مدیر مسئول :
میثم جعفری
09132624539
پشتیبانی فنی :
محسن صباحی
09139627106
ایمیل سایت :
فاکس :
03154312370
سلام
و باز هم جالب بودو به موقع
کمی طولانی بود و متن و رنگ متن و فونت ها یکنواخت و خسته کننده
همش انتقاد………….